امام هشتم شيعيان، حضرت على بن موس الرضا- (ع)- برطبق قول مشهور در تاريخ 11 ذيقعده سال 148 و بنا به قول ديگرى 11 ذيحجه در مدينه چشم به جهان گشودند. جد بزرگوارشان امام صادق (ع) به فرزندشان ، امام كاظم- عليه السلام- اشاره نموده، فرمودند: "خداوند عز و جل، دادرس و فريادرس اين امت است و نور و فهم و حكم اين امت را كه بهترين مولود است از صلب او بيرون خواهد آورد . . . ."
نام شريف آن حضرت، "على"، كنيه ايشان "ابوالحسن" و القاب شريفش "رضا" ، "صابر"، "فاضل"، "رضى"، و "وفى" بوده است كه "رضا" از همه معروفتر است. مادر آن حضرت، اسامى متعددى داشتند، از جمله: تكتم، نجمه، سمانه، اروى و امالبنين.
حضرت رضا (ع) به علم و دانش معروف و مشهور بودند. مأمون، خليفه عباسى، مجالس متعددى با حضور فقها، متكلمين و علماى اديان مختلف تشكيل مىداد تا با آن امام مناظره كنند و ايشان كه از آبشخور وحى، سيراب و دروازه شهر علم و حكمت نبوى بودند، بر همگى غالب مىآمدند و همگان به قصور فهم و دانش خويش در برابر اين درياى بىپايان اعتراف مىنمودند. امام صادق- (ع)- مكررا به فرزندشان امام كاظم-(ع)- مىفرمودند: "عالم آل محمد در صلب تو است اى كاش من، او را درك مىكردم! او همنام اميرالمؤمنين، على- (ع)- است."
از جمله خصوصيات اخلاقى آن حضرت اين است كه ايشان هيچ گاه سخنى را قطع نمىكردند. در حضور ديگران پاى خود را دراز نمىكردند و هيچ گاه آب دهان بر زمين نمىانداختند و چون سفره غذا را مىگستراندند، با تمام غلامان خود بر سر سفره حاضر مىشدند و غذا مىخوردند و از هر غذايى كه در سفره بود، بهترين قسمت آن را جدا كرده، براى مستمندان مىفرستادند. بسيار صدقه مىدادند و اين كار رابيشتر اوقات در تاريكى شب به انجام مىرساندند.
مأمون، خليفه عباسى، همچون اسلاف پيشينش، اهل بيت پيامبر- (ع)- را بزرگترين مانع حكومت خود مىدانست. لذا در صدد مهاركردن اين خطر عظيم برآمد، ولى نه به روش پيشينيان كه همواره از راه زور وارد مىشدند و با سياستى ماهرانه، امام را به خراسان طلبيد. ابتدا خواست خود را از خلافت عزل كند و امام را به اين مقام منصوب كند. تا هم مقام خلافت را (كه منصبى الهى است) پايين آورد منصبى دنيايى وانمود سازد. و در نظر مردم پست جلوه دهد و همچنين وانمود كند كه لازم نيست خليفه را پيامبر و ائمه (ص) از جانب خداوند معرفى كنند، بلكه او نيز مىتواند چنين كند و امام را نيز طالب حكومت معرفى كند. همچنين او قصد داشت شورشهايى را كه در اطراف مملكت اسلامى توسط سادات رهبرى مىشد خاموش سازد زيرا اگر بزرگ خاندان تشيع و رهبر آنان با حكومت سازش مىكرد، بقيه نيز مهر سكوت بر لب مىزدند. امام در پاسخ درخواست وى فرمود: "اگر خلافت را خداوند براى تو قرار داده است، جايز نيست آن را به ديگرى واگذار كنى و اگر خلافت از آن تو نيست، پس نمىتوانى تفويض كنى." مأمون با شدت هر چه تمامتر اصرار مىكرد و سعى داشت امام را به قبول اين امر وادار كند، ولى آن حضرت نمىپذيرفتند. سرانجام مأمون گفت: "اگر خلافت را نمىپذيرى، پس ولايتعهدى مرا بپذير!" بين امام و مأمون سخنانى رد و بدل شد و امام به مأمون فرمود: "من مىدانم غرض تو چيست." مأمون گفت: "غرض من چيست؟" فرمود:"تو مىخواهى به مردم وانمود كنى كه على بن موسى الرضا دنيا را ترك نكرده بود، بلكه دنيا او را ترك كرده بود و اكنون كه توانست به دنيا دست يابد، ولايتعهدى را قبول كرد." مأمون گفت: "شما پيوسته سخنان ناگوار مىگويى و از قدرت و خشم من در امان ماندهاى. به خدا قسم، اگر ولايتعهدى را نپذيرى، گردنت را مىزنم!" امام فرمود: "خداوند نفرموده است كه من خود را به هلاكت افكنم و اگر مجبور باشم، قبول مىكنم، به شرطى كه كسى را عزل و نصب نكنم و هيچ رسم و سنتى را بر هم نزنم و قانون جديدى وضع نكنم و تنها از دور بر امر خلافت نظر كنم." و مأمون پذيرفت. اين واقعه در روز پنچم رمضان رخ داد و روز بعد مأمون از اطرافيان و مردم براى ايشان بيعت گرفت و از آن پس خطيبان و سخنرانان نام امام رضا (ع) را در سخنرانيها با عنوان "وليعهد مسليمن" ذكر مىكردند. همچنين مأمون دختر خود "ام حبيب" را به ازدواج امام و دختر ديگرش "ام الفضل" را به ازدواج امام جواد- (ع)- درآورد و بين خود و ايشان قرابت برقرار كرد.
پس از اتمام ماه مبارك رمضان، مأمون تصميم گرفت كه نماز عيد فطر را امام رضا- عليه السلام- برگزار كنند. لذا درخواست خود را مطرح كرد. حضرت فرمودند: "من ولايتعهدى را قبول كردم بشرط آنكه در امور مداخله نكنم. "اما مأمون پاسخ داد: "غرض من آن است كه مردم، فضل شما را بشناسند و ولايتعهديتان مستحكم شود." اصرار امام سودى نداشت، زيرا مردم نيز خواهان اقامه نماز توسط حضرت شدند، لذا امام فرمودند: "نماز عيد را به همان روشى خواهم خواند كه جدم رسول خدا و اميرالمؤمنين مىخواندند." مأمون نيز پذيرفت . حضرت غسل كردند، و عمامهاى سفيد بر سر بستند، درحالى كه يك طرف آن را در ميان سينه خود و طرف ديگر را بين دو كتف انداخته بودند، عطر استعمال كردند و با عصا به راه افتادند و به غلامان امر كردند كه هر عملى را كه ايشان انجام مىدهند، تكرار كنند. امام جامههاى خود را تا نصف ساق بالا زده، با پاى برهنه به راه افتادند و پس از اندكى حركت، سر به سوى آسمان بلند كردند و تكبير گفتند و به دنبال آن همگان نيز چنين كردند.
امراى لشكر كه اين حالت معنوى را مشاهده كردند، از اسبها پياده شده، با پاى برهنه به دنبال حضرت حركت كردند. كار به جايى رسيد كه تمام مردم شهر در حالى كه مىگريستند به دنبال فرزند پيامبر (ص) به راه افتادند. اين كار، يك اقبال عمومى به طرف امام- عليه السلام- و ضربهاى خطرناك بر پيكر مأمون بود. او سخت به وحشت افتاد و با بهانهجويى و عذرتراشى، امام را از بين راه بازگرداند و امامت را شخص ديگرى عهدهدار شد.
نفوذ معنوى امام چنان عظيم بود كه نقشههاى شوم مأمون نقش بر آب شد و نتوانست نتيجهاى مطلوب از عمل خود بگيرد. لذا تصميم گرفت آن حضرت را به شهادت برساند. امام هنگام ورود به خراسان به منزل "حميد بن قحطبه" وارد شدند و محل قبر خود را مشخص ساختند. حضرت به "ابوالصلت"- يكى از اصحاب خود- فرمودند: "مأمون مرا شهيد خواهد كرد و مىخواهد قبر پدرش را قبله قبر من قرار دهد (يعنى مرا طورى دفن كند كه روى من به طرف قبر او باشد)، ولى سنگ بزرگى در آن محل است كه كسى نخواهد توانست آن را بشكند . . ." آنگاه كيفيت حفر قبر خود را براى وى توضيح دادند.
مأمون آن حضرت را با انگور مسموم وبنا به روايتى، با انار مسموم كرده، به شهادت رساند. در تاريخ شهادت آن حضرت اختلاف است. بعضى 14 و بعضى 17 و بعضى روز آخر ماه صفر سال 203 و بعضى 23 ذيقعده را تاريخ شهادت ايشان دانسته اند
هشت درس و پيام از هشتمين امام(ع)
سيد على رضا جعفرى
اصولا رسول اكرم(ص) و ائمه(عليهم السلام) طبق رواياتى كه داريم قبلاز اين عالم انوارى بودهاند در ظل عرش و در انعقاد نطفه و طينت از بقيه مردمامتياز داشتهاند.»
حضرت امام خمينى ضمن بيان مطلب فوق افزودهاند:
«ومقاماتى دارند الى ماشاء الله چنانكه در روايات معراج جبرئيل عرض مىكند:
... هرگاه كمى نزديكتر مىشدم، سوخته بودم.
با اين فرمايش كه ... ما با خداحالاتى داريم كه نه فرشته مقرب آن را مىتواند داشته باشد و نه پيامبر مرسل.اينجزء اصول مذهب ماست كه ائمه(عليهم السلام) چنين مقاماتى دارند.
چنانكه به حسب روايات اين مقامات معنوى براى حضرت زهرا(ع) هم هست.»
پيشوايان شيعه تمام عمر خويش را صرف بسط احكام و اخلاق و عقايد نمودند و تنهاهدف و مقصدشان نشر احكام خدا و اصلاح و تهذيب بشر بوده، نورشان از بسيط خاك تاآن سوى افلاك و از عالم ملك تا آن سوى ملكوت اعلى پرتوافشانى كرده و مىكند.
در اين مختصر با استفاده از رهنمودهاى معصومين(عليهم السلام) و علماى بزرگواردر محضر درخشانترين سيماى نورانى از تبار امام كاظم(ع) و آفتاب خطه خراسانمىنشينيم و از اخلاق امام هشتم، هشت درس فرا مىگيريم.
دستت نمىرسد كه بچينى گلى ز شاخ بارى بپاى گلبن ايشان گياه باش
1- عبادت و نيايش
امام خمينى مىنويسد:
فرموده ائمه(عليهم السلام) كه:
«عبادت ما عبادت احرار است كه فقط براى حب خداست، نه طمع به بهشتيا ترساز جهنم است»از مقامات معمولى و اول درجه ولايت است. از براى آنها در عبادات حالاتى است كهبه فهم ما و شما نمىگنجد.
و در جاى ديگر مىفرمايد: شما خيال مىكنيد گريههاىائمه طاهرين(عليهم السلام) و ... براى تعليم بوده و مىخواستهاند به ديگرانبياموزند؟
آنان با تمام آن معنويات و مقام شامخى كه داشتند از خوف خدامىگريستند و مىدانستند راهى كه در پيش دارند پيمودنش چه قدر مشكل و خطرناكاست.
از مشكلات، سختيها ناهمواريهاى عبور از صراط كه يك طرف آن دنيا و طرفديگرش آخرت مىباشد و از ميان جهنم مىگذرد خبر داشتند.
از عوالم قبر، برزخ،قيامت و عقبات هولناك آن آگاه بودند از اين روى هيچگاه آرام نداشته و هموارهاز عقوبات شديد آخرت به خدا پناه مىبردند.
شيخ صدوق (متوفا به سال 381) ازابراهيم بن عباس نقل مىكند كه: حضرت رضا(ع) در شب كم مىخوابيد و بيشتر بيدارمىماند، اكثر شبهايش را از اول شب تا صبح احيا مىداشت (و به عبادت و نيايشمىپرداخت).
و حتى اهل منزل خود را به نماز شب وادار مىساخت.
شيخ صدوق در جاى ديگر از رجاء بن ابىضحاك نقل مىكند كه وى گفت:
مامون به من ماموريت داد تا حضرت رضا(ع) را (به اجبار) از مدينه به مروبياورم (تا تحت نظر باشد) و دستور داشتم از راه مخصوصى امام را بياورم و وى رااز قم عبور ندهم (چون مركز شيعيان بود و احتمال شورش مىرفت) و شب و روزمىبايستبه نگهبانى از آن حضرت مشغول باشم. از مدينه تا مرو با حضرت بودم، بهخدا سوگند كسى را مانند او در تقوا و كثرت ذكر خدا و خوف از او در تمام اوقاتنديدم. و سپس به تفصيل، كيفيت اداى نمازها و ذكرها و راز و نيازهاىحضرتراشرحمىدهد.
آن حضرت درباره وحشت و هراس شيطان از نماز و نمازگزارمىفرمايد:
شيطان همواره از مومنى كه مراقب وقت نمازهاى پنجگانهاش باشد در هراساست و در صورتى كه وى نمازهاى خود را ضايع كند بر او جرات پيدا مىكند و كم كماو را در گناهان بزرگ مىاندازد.
برخيز و شست و شو كن با اشك خود وضو كن تحصيل آبرو كن در پيشگاه يزدان دور افكن اين ريا را وين كبر و اين هوى رايكدم بخوان خدا را چون عاشقى پريشان
2- انس به قرآن و تامل در آن
اصولا پيوند ميان قرآن و عترت پيوندى عميق،جاودانه و پايدار است كه حديثشريف ثقلين بدان شهادت داده است.
شيخ صدوق از يكى از معاصران حضرت چنين نقل كرده است: همه كلام حضرت و جوابها ومثالهايش برگرفته از قرآن بود، هر سه روز يك بار قرآن را ختم مىكرد و مىفرمود:
اگر بخواهم در كمتر از سه روز هم مىتوانم آن را ختم نمايم اما هرگز به آيهاىنمىرسم مگر اينكه در معناى آن و اينكه درباره چه چيزى و در چه وقتى نازل گشته،مىانديشم.
آن حضرت در مورد پيروى از قرآن مىفرمايد: قرآن كلام و سخن خداست ازآن نگذريد و هدايت را در غير آن نجوييد كه گمراه مىشويد. (12)
3- اطاعت از ولى امر
اساسا تمامى ائمه اطهار(عليهم السلام) تا قبل از رسيدن بهمقام امامت مطيعترين فرد نسبتبه ولى امر خويش بودهاند.
امام كاظم(ع) فرمودهاند:
«على، پسرم، بزرگترين فرزندم است و سخنانم راشنواتر و دستوراتم را مطيعتر است».
و اينك ما كه در زمان غيبتحضرت صاحبالعصر(ع) بسر مىبريم نيز بايستى با تمام توان خويش از ولايت فقيه كه منصبنمايندگى از جانب حضرت حجت(ع) است، حمايت و پاسدارى نماييم. و چه بسيار دور ازحقيقتاند آنان كه با طرح شبهات كودكانه مىخواهند اصل ولايت فقيه را زير سؤالبرند، در صورتى كه اطاعت از ولى فقيه در زمان غيبت، مورد تصريح حضراتمعصومين(عليهم السلام) قرار گرفته است و حضرت امام خمينى نيز به تفصيل در كتابولايت فقيه به شرح آن پرداختهاند.
در قسمتى از كتاب فوق مىخوانيم:
الفقهاء امناء الرسل .. همانطور كه پيغمبر اكرم مامور اجراى احكام و برقرارىنظامات اسلام بود و خداوند او را رئيس و حاكم مسلمين قرار داده و اطاعتش راواجب شمرده است فقهاى عادل هم بايستى رئيس و حاكم باشند و اجراى احكام كنند ونظام اجتماعى اسلام را مستقر گردانند.
4- علم و دانش
شيخ طبرسى (از علما و دانشمندان قرن ششم) نقل مىكند كه:
امام كاظم(ع) همواره به فرزندان خويش مىفرمود: اين برادر شما، على بن موسى،عالم آل محمد است، پس از وى در مورد اديان خود بپرسيد و آنچه به شما تعليممىدهند را حفظ كنيد، چرا كه از پدرم (امام صادق(ع» چندين بار شنيدم كهمىفرمود:
عالم آل محمد در صلب توست و اى كاش او را درك مىكردم. يك بار خودآن حضرت فرمودند:
من در روضه (مسجد النبى ص) مىنشستم، در مدينه دانشمندان زيادى بودند، هرگاهيكى از آنها در پاسخ دادن به مطلبى عاجز مىگشت، همگى به من اشاره مىكردند ومسائلى را پيش من مىفرستادند و من به آنها پاسخ مىدادم.
آرى! از سربلندىنديده قافش صداى سيمرغ.
شيخ طبرسى از هروى نقل كرده است كه: هيچ كس را دانشمندتر از على بن موسىالرضا(ع) نديدم و هيچ دانشمندى نيز وى را نديد مگر اينكه همانند من به فضل ودانش او شهادت داد.
شيخ صدوق مىنويسد: مامون افرادى را از فرقهها و گروههاىمختلف و گمراه دعوت مىكرد و قصد آن داشت تا بر امام در بحث و مناظره پيروزشوند و اين به جهتحقد و حسدى بود كه نسبتبه آن حضرت در دل داشت، اما امام باكسى به بحث ننشست جز آنكه در پايان به فضيلت آن حضرت اعتراف كرد و در برابراستدلال امام سر فرود آورد.
آرى «چراغى را كه ايزد برفروزد» هيچكس را توانخاموشى آن نخواهد بود.
خود حضرت امام رضا(ع) مىفرمايد:
... آنگاه كه من بر اهل تورات با توراتشان و بر اهل انجيل با انجيلشان و براهل زبور با زبورشان و بر صائبين با زبان عبرى خودشان و بر هربذان با زبانفارسىشان و بر روميان با زبان خودشان و بر اصحاب مقالات با لغتخودشان استدلالكنم. و آنگاه كه هر دستهاى را محكوم كردم و دليلشان را باطل ساختم و دست ازعقيده و گفتار خود كشيدند و به گفتار من گراييدند مامون در مىيابد مسندى كهبر آن تكيه كرده استحق او نيست و در اين هنگام پشيمان مىگردد. سپس فرمود:
«ولا حول ولا قوه الا بالله العلى العظيم».
5-امر به معروف و نهى از منكر
طبق تصريح آيات قرآن و رواياتاهل بيت(عليهم السلام) امر به معروف و نهى از منكر از اهميت ويژهاى برخورداراست و اصولا ساير واجبات به واسطه آن دو برپا مىگردند.
اميرالمؤمنين(ع) فرموده است:
امر به معروف و نهى از منكر را ترك مكنيد كه در غير اين صورت ستمگران برشما مسلط مىگردند و آنگاه هر قدر هم كه دعا كنيد اجابتنمىشود.
در جاى ديگر نيز فرمودهاند:
قوام دين در سه چيز خلاصه مىشود:
امر به معروف، نهى از منكر و اقامه حدود.
با توجه به فرمايش حضرت رسول اكرم(ص) كه بالاترين جهاد سخنعدلى است كه نزد فرمانرواى ظالمى ايراد گردد حضرت رضا(ع) در مقاطع مختلفزندگى خويش با جلوههاى گوناگون توانستبا بالاترين جهاد سياستهاى باطلزمامداران ستمگر زمان خويش را نقش بر آب نمايد و چهره حق و حقيقت رابنماياند.
نقش امر به معروف و نهى از منكر به حدى در زندگى آن حضرت بارز بود كه يكى ازمهمترين علل شهادت حضرت رضا(ع) محسوب مىگردد.
مرحوم شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا(ع) در باب اسباب شهادت آن حضرت، سهخبر نقل كرده است كه مويد ادعاى مزبور مىباشد.
و جالب اينجاست كه در ضمن خبراول حضرت به پرونده ثروتهاى بادآورده مامون و غيرقانونى بودن آنها نيز اشارتكرده است.
مرحوم شيخ كلينى (متوفا به سال329) درباره عذاب تاركان امر به معروف و نهىاز منكر حديثى از امام رضا(ع) نقل كرده كه آن حضرت از قول رسول خدا(ص) فرموده:
زمانى كه امت من نسبتبه امر به معروف و نهى از منكر سهل انگارى كنند ومسووليت را به گردن يكديگر اندازند (و هر كس منتظر اين باشد كه ديگرى آن راانجام دهد) در اين صورت بايستى منتظر عذاب الهى باشند و اين كار آنها به منزلهاعلان جنگ با خداست.
يكى از كنيزان مامون چنين گفته است:
«هنگامى كه در منزل مامون بوديم در بهشتى از خوردنىهاى و نوشيدنىها و بوى خوش و پول فراوان بسرمىبرديم اما همين كه مامون مرا به امام رضا(ع) بخشيد ديگر از آن همه ناز ونعمتخبرى نبود، زنى كه سرپرست ما بود، شب ما را بيدار مىكرد و به نماز وادارمىساخت كه بر ما سخت و گران مىآمد و آرزو مىكردم از آنجا رهايى يابم ..»
كهالبته به زودى توسط حضرت به ديگرى بخشيده شد زيرا لياقتخدمت در منزل امام رانداشت.
همانطور كه ملاحظه مىشود، امام نسبتبه نماز شب خواندن اهل منزل عنايتداشتند و لذا به سرپرست زنان دستور داده بودند كه آنها را در آن موقع بيدارنمايند.
در اينجا يادآورى اين نكته بجاست كه ميان «تحميل عقيده» و «تحميلعمل در برخى امور» تفاوت وجود دارد. در قرآن كريم مىخوانيم:
«لا اكراه فى الدين»[در دين تحميل عقيده راه ندارد.] در صورتى كه تحميل عمل در برخى ازموارد كه مصلحتبالاترى وجود دارد نه تنها جايز بلكه ضرورى مىباشد. به عنوانمثال وقتى معلمى دلسوز، دانشآموز خود را به انجام پارهاى از تكاليف وادارمىسازد، هيچگاه نمىخواهد تحميل عقيده نمايد بلكه به خاطر در نظر گرفتن صلاح ومصلحت دانشآموزش به وى نوعى عمل را اجبار مىكند و چه بسا همان دانشآموز پس ازرسيدن به مدارج عالى علمى از كار معلم بسيار خشنود و دلشاد گردد.
تذكرات دلسوزانه خمينى كبير را مرورى دوباره كنيم: بايد همه بدانيم كه آزادىبه شكل غربى آن كه موجب تباهى جوانان و دختران و پسران مىشود از نظر اسلام وعقل محكوم است و تبليغات و مقالات و سخنرانىها و كتب و مجلات بر خلاف اسلام و عفتعمومى و مصالح كشور حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگيرى از آنها واجباست و از آزادىهاى مخرب بايد جلوگيرى شود و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچهبرخلاف مسير ملت و كشور اسلامى و مخالف با حيثيت جمهورى اسلامى استبطورقاطع اگرجلوگيرى نشود همه مسوول مىباشند و مردم و جوانان حزباللهى اگر برخورد به يكىاز امور مذكور نمودند به دستگاههاى مربوطه رجوع كنند و اگر آنان كوتاهى نمودندخودشان مكلف به جلوگيرى هستند خداوند تعالى مددكار همه باشد.
6- هشيارى سياسى و سازش ناپذيرى
ائمه(عليهم السلام) نه فقط خود با دستگاههاىظالم و دولتهاى جائر و دربارهاى فاسد مبارزه كردهاند بلكه مسلمانان را به جهادبر ضد آنها دعوت نمودهاند، بيش از پنجاه روايت در وسائل الشيعه و مستدركو ديگر كتب هست كه «از سلاطين و دستگاه ظلمه كنارهگيرى كنيد و به دهان مداحآنها خاك بريزيد، هر كس يك مداد به آنها بدهد يا آب در دواتشان بريزد چنين وچنان مىشود ..» خلاصه دستور دادهاند كه با آنها به هيچ وجه همكارى نشود وقطع رابطه بشود.
امام خمينى در جاى ديگر اينطور مىفرمايند:
ائمه ما(عليهم السلام) همه شان كشته شدند براى اينكه همه اينها مخالف با دستگاه ظلمبودند اگر چنانچه امامهاى ما تو خانههايشان مىنشستند .. محترم بودند،روى سرشان مىگذاشتند ائمه ما را، لكن مىديدند هر يك از اينها حالا كهنمىتواند لشركشى كند از باب اينكه مقتضياتش فراهم نيست، دارد زيرزمينى اينهارا از بين مىبرد، اينها را مىگرفتند حبس مىكردند ..
مرحوم شيخ كلينى از قوليكى از ياران امام رضا(ع) مىنويسد:
پس از آنكه حضرت رضا(ع) به امامت رسيد سخنانى ايراد فرمود كه بر جان وىترسيديم و لذا به آن حضرت عرض شد: مطلبى آشكار كردى كه بيم داريم اين طاغوت(هارون) بر عليه شما اقدامى كند، و حضرت در جواب فرمود:
هر كارى مىتواند انجام دهد ..
يكى ديگر از ياران حضرت مىگويد:
به امام عرض كردم: شما خود را به اين امر (يعنى امامت) شهره ساخته و جاى پدرنشستهايد، در حالى كه از شمشير هارون خون مىچكد (و دوران اختناق عجيبىحكمفرماست، شما با چه جراتى چنين مىكنيد؟!) كه آن حضرت با پاسخ خود به وىفهماند كه اين مسائل و ماموريتهاى ائمه(عليهم السلام) قبلا از جانب الهى تعيينشده و هارون قدرت مقابله با حضرت را ندارد.
امام هشتم با هشيارى سياسى خويشتوانست پس از مرگ هارون (كه در سال دهم از امامتحضرت اتفاق افتاد) در دوراننزاع و كشمكشهاى ميان دو برادر (يعنى امين و مامون) به ارشاد و تعليم و تربيتشيعه ادامه دهد.
و بالاخره پس از به قدرت رسيدن مامون، با حركتها و موضعگيريهاى دقيق وحكيمانه نقش عظيم خويش را به خوبى ايفا نمود.
همانطور كه معروف است مامون در ميان خلفاى بنىعباس از همه داناتر و زيركتربود، از علوم مختلف آگاهى داشت و تمام اينها را وسيلهاى براى پيشبرد قدرتشيطانى خويش قرار داده بود و از همه مهمتر جنبه عوام فريبى وى بود. وى با طرحيك نقشه حساب شده، ولايت عهدى حضرت را پيشنهاد كرد كه اهداف مختلفى را دنبالمىنمود از جمله: در هم شكستن قداست و مظلوميت امامان شيعه و پيروانشان،مشروعيتبخشيدن به حكومتخويش و خلفاى جور قبلى و كسب وجهه و حيثيتبراى خويش،تخطئه شيعيان مبنى بر عدم اعتنا به دنيا و رياست، كنترل مركز و كانون مبارزات، دور كردن امام از مردم و تبديل امام به يك عنصر دربارى و توجيهگر دستگاه.
مقام معظم رهبرى حضرت آيهالله خامنهاى (مدظله العالى) ضمن برشمردن و توضيحاهداف فوق فرمودهاند:
در اين حادثه، امام هشتم على بن موسى الرضا(ع) در برابر يك تجربه تاريخى عظيمقرار گرفت و در معرض يك نبرد پنهان سياسى كه پيروزى يا ناكامى آن مىتوانستسرنوشت تشيع را رقم بزند، واقع شد. در اين نبرد رقيب كه ابتكار عمل را بدستداشت و با همه امكانات به ميدان آمده بود مامون بود.
مامون با هوشى سرشار و تدبيرى قوى و فهم و درايتى بىسابقه قدم در ميدانىنهاد كه اگر پيروز مىشد و اگر مىتوانست آنچنانكه برنامهريزى كرده بود كار رابه انجام برساند يقينا به هدفى دست مىيافت كه از سال چهل هجرى يعنى از شهادتعلى بن ابيطالب(ع) هيچيك از خلفاى اموى و عباسى با وجود تلاش خود نتوانستهبودند به آن دستيابند يعنى مىتوانست درخت تشيع را ريشهكن كند و جريان معارضىرا كه همواره همچون خارى در چشم سردمداران خلافتهاى طاغوتى فرو رفته بود بكلىنابود سازد. اما امام هشتم با تدبيرى الهى بر مامون فائق آمد و او را درميدان نبرد سياسى كه خود به وجود آورده بود بطور كامل شكست داد و نه فقط تشيعضعيف يا ريشهكن نشد بلكه حتى سال دويست و يك هجرى يعنى سال ولايتعهدى آن حضرتيكى از پر بركتترين سالهاى تاريخ تشيع شد و نفس تازهاى در مبارزات علوياندميده شد و اين همه به بركت تدبير الهى امام هشتم و شيوه حكيمانهاى بود كه آنامام معصوم در اين آزمايش بزرگ از خويشتن نشان داد.
آرى نمونههاى هشيارى وتيزبينى آن حضرت در قضاياى متعددى جلوهگر است مانند ماجراى نماز عيد كه هر چندبا پيشنهاد مامون بود اما حركت و شيوه حضرت به گونهاى بود كه مامون دستورجلوگيرى از اقامه نماز را صادر كرد و به قول رهبر عزيزمان «مامون را درميدان نبردى كه خود به وجود آورده بود بطور كامل شكست داد.»
7- تواضع و فروتنى
مرحوم شيخ صدوق به نقل از يكى از معاصران حضرت رضا(ع)مىنويسد: چون سفره انداخته مىشد، غلامانش حتى دربان و نگهبان نيز با اوسر يك سفره مىنشستند.
مرحوم ابن شهر آشوب (متوفا به سال 588) نيز مىنويسد:
روزى امام وارد حمام شد، مردى (كه حضرت را نمىشناخت) از وى درخواست كرد تا اورا كيسه كشد، امام نيز پذيرفت و مشغول شد. حاضران به آن مرد، حضرت را معرفىكردند و او با كمال شرمندگى و سرافكندگى از حضرت پوزش خواست اما حضرت رضا(ع)او را آرام نمود و به كار خود همچنان ادامه داد.
مرحوم كلينى طبق حديثى فرموده:
شبى امام مهمان داشت، در ميان صحبت، چراغ دچار نقص گشت، مهمان خواستآن را اصلاح نمايد ولى حضرت اجازه نداد و خود به اصلاح آن پرداخت.
مرحوم علامه مجلسى (متوفا به سال 1111) چنين نقل كرده است:
مردى از اهالى بلخ گويد:
در سفر خراسان با حضرت همراه بودم، به دستور وى سفرهانداخته شد و خدمتكاران و غلامان، چه سياهان و چه غير ايشان، همگى را بر سر يكسفره نشاند، به امام عرض كردم:
فدايتشوم خوب بود براى اينها سفره جداگانهاىمىانداختيد. حضرت فرمود:
ساكتباش.
پروردگار همه يكى است، پدر و مادر همه يكى است و پاداش و جزا (فقط) به عملبستگى دارد (نه بر حسب و نسب و جاه و مقام).
8- احترام و محبتبه ديگران
مرحوم اربلى (از دانشمندان قرن هفتم) در خبرىكه نقل نموده است از قول يكى از معاصران امام رضا(ع) مىنويسد:
هرگز نديدم كهامام در سخن خويش نسبتبه كسى بىاحترامى كند و هرگز نديدم كه كلام ديگرىرا قطع كند، و مىگذاشت تا سخنانش به پايان رسد .. هيچگاه در برابر كسى كهمقابلش نشسته بود پاهايش را دراز نمىكرد و تكيه نمىزد. هرگز نديدم به هيچيكاز خدمتكاران و غلامانش ناسزا گويد ..
آن حضرت فرموده است:
محبتبه ديگراننيمى از عقلانيت و خرد ورزى است.
و از آنجا كه درصد قابل توجهى از كينهها ودلخورىها به سبب سخنان بىمورد و بعضا نيشدارى است كه نسبتبه يكديگر اظهارمىگردد و شايد در اكثر موارد نيز بىقصد و غرض باشد آن حضرت فرمودهاند:
سكوت موجب جلب محبت مىگردد.
پوزش
در پايان، از محضر نورانى امام رئوف و مهربانحضرت رضا(ع) پوزش مىطلبيم; چرا كه بيان يك ويژگى از ويژگيهاى خدايى ايشان ازعهده كسى ساخته نيست.
كتاب فضل ترا آب بحر كافى نيست كه تر كنم سرانگشت و صفحه بشمارم
با سلام جهت استفاده از مطالب صلوات بر محمد و آل محمد بفرستيد و لطفاً لينك ما را در وبلاگ يا وبسايت خود قرار دهيد و به دوستان خود معرفي نماييد باتشكر - مديريت وبلاگ
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.